شهرادشهراد، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

❀ ♥یکی یه دونه مامان و باباش♥ ❀

تولدت مبارک

  سلام دوستای مهربونم اینم از پست تولد پسری البته با یکم تاخیر که دلیلش گم شدن رم ریدرم و نداشتن هیچ امکانات دیگه ای واسه ریختن عکسا تو سیستم الانم که بابا جون شهراد زحمت کشیده و یه بلوتوث برام خریده تا من این پستو براتون بزارم(البته خودشم با خرید بلوتوث از دست غر غرای من واسه گم شدن رم ریدر راحت شد) حتما با خودتون فکر میکنید من چییییییییییییییکار کردم واسه تولد پسری.اتفاقا هیچ کار خاصی نکردم به جز اینکه یه شیرینی واسه پذیرایی اولیه با چای ، یه ژله خرده شیشه ،کیک و شام هم که بابای شوهری ازم خواست که قیمه براش درست کنم و منم اطاعت امر کردم . حالا شرح روز تولد: صبح روز تولد که یه زلزله 4 ریشتری اومد تقریبا نزد...
16 ارديبهشت 1392

قشنگترین هدیه

سلام دوستای خوبم امسال شهراد بهترین و قشنگترین هدیه تولدشو از آرشیدا جون و مامان مهربونش گرفت .عزیزم ازت خیلی خیلی ممنونم امیدوارم من هم بتونم این محبتتونو جبران کنم از راه دور می بوسمتون .(گلم بقیه عکساروهم لا به لای پست تولدش میذارم بازم ممنونم)       ...
9 ارديبهشت 1392

2 روز مونده تا تولد شهرااااااد

عزیز دلم 2 روز دیگه تولد دو سالگی توئه این دو سال شیرینترین سالهای زندگی من بود و میدونم در کنار تو لحظات زیباتر و شیرینتری هم دارم.از وقتی تو اومدی شادترم مسئولیت پذیرترم مهربان ترم و حتی میتونم بگم میفهمم مادرم شایدم زنم .اینا احساساتین که قبل از اومدن تو ممکن نبودن.خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم که تو هستی و سالمی و در کنار منی . برات آرزوی عمری با عزت،سربلندی،موفقیت و خوشبختی میکنم و امیدوارم روز به روز شاهد پیشترفتهای عالی تو باشم. (گلم امسال تصمیم جشن تولد خیلی بزرگی برات نمیگیرم فقط خونواده مامانو بابا هستن که جمعا میشیم 23 نفر تم تولدت رو هم ملوانی انتخاب کردم که عزیز جون زحمت دوختن لباستو کشیده،کیک رو هم قراره خودم درست ک...
9 ارديبهشت 1392

گردش در هوای ابری

سلام دوستای خوبم .جاتون خالی امروز روز خیلی خوبی بود و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت . صبح که از خواب بیدار شدیم طبق معمول همیشه شوهر جونی اداره بود و من مشغول جمع و جور کردن خونه که یه دفه تلغن زنگ زد،شوهر  جونی پشت خط بود و گفت ناهار درست نکن که امروز زود از اداره میام بریم یه دوری بزنیم که تصمیم گرفته بود بریم رستوران بابا امان .منم که اصلا حوصله غذا درست کردن نداشتم از خوشحالی رو ابرا بودم جای همتون خالی نمیدونم بابا امانو میشناسین یا نه اما یه پارک جنگلی خیلی زیبا و بزرگیه تو 5 کیلومتری بجنورد.هوا هم که حسابی ابری با نم نم زیبای بارن بود.شهرادم که خیلی خیلی بازیگوش شده یه عالمه اینور اونور دوید و حسابی بازی کرد.حالا عکساشو میزارم می...
1 ارديبهشت 1392
1